کلید قفل تعامل ما با دنیا چیست؟
با سلام ئو خسته نباشید.
تا جایی که بنده اطلاع دارم فردو بخش هایی داره که احمدی نژاد هم نمی تونه بره ببینه! خوب همین چیزها باعث میشه غرباز عبارت اقدامات تحریک آمیز استفاده بکنه دیگه.
نوشتی اگه بیست درصد غنی سازی نمیکردیم الان همون 5% رو هم نداشتیم. ولی اگه 20% غنی سازی نمی کردیم الان این قدر تحریم نداشتیم که به خاطرش مجبور به مذاکره بشیم! تا دو ماه پیش نسبت به 88 که هنوز 20% تولید نمی کردیم خیلی داشت به شما خوش می گذشت داشتیم تمام ظرفیت حقوق هسته ایم رو آزاد سازی میکردیم! ولی در داخل مردم به حق دارو زندگی نرسیدن.
یه جوری صحبت می کنید انگار می خواد از خاک کشور کم بشه. آرمان گرایی با رویا پردازی فرق میکنه، بله این دنیا خیلی کثیف و گرگ صفتانه هست و ... ولی قرار نیست این وسط ما خودکشی کنیم که...
بسم الله الرحمن الرحیم
افرادی هستند که اصل وجود نظام سلطه را نفی می کنند. همه ی این دشمنی ها را یک سوء تفاهم می دانند که "قابل حل" است. و این گونه در سیاست خارجی شان اعتقاد به نابودی آمریکا جای خود را فقط به بی اعتمادی به آمریکا می دهد. سپس این پرسش را مطرح می کنند که چه کسی اول شروع کرد؟ و بعد تسخیر لانه ی جاسوسی را عامل شروع سوءتفاهم می دانند و به آمریکا حق می دهند که در مقابل، تحریم وضع کند و طبیعی می دانند که با ادامه ی این روند آمریکا تحریم ها را بیش تر کند. و خوب راه حل هم مشخص است. اعتماد سازی بین دو طرف. و معتقدند ایران بایستی آغازکننده ی این اعتماد سازی باشد چرا که مسبب آغاز این بی اعتمادی نیز ایران بوده است.
اگر چه اصل انقلاب اسلامی بر پایه ی نفی پذیرش نظام سلطه و سیاست "لا تَظلمون و لا تُظلمون" استوار است و غلط بودن ادعای سوءتفاهم بودنِ اختلافات بسیار بدیهی است، در ادامه سعی شده تا با بررسی چند سوال مباحث البته به اختصار، جزئی تر تشریح شوند.
آیا انقلاب ایران ماهیت ضد آمریکایی داشت؟ یا این که انقلاب به دست افراطیون تحریف و ضد آمریکایی جلوه داده شد؟ و آیا این ضد آمریکایی بودن به آمریکا حق می دهد که او هم با ایران دشمن باشد؟
پاسخ برخی روشنفکران به احتمال زیاد به سوال اول منفی و به هر دو سوالِ بعد مثبت خواهد بود. حقیر گرچه با ایشان در منفی بودنِ پاسخ پرسش اول هم عقیده هستم اما آمریکا ستیزیِ انقلاب ایران را نتیجه ی استقلال خواهی ملت ایران می دانم. دولت آمریکا از حدود چهل سال قبل، ظلم ها و تحقیر های بسیار زیادی را بر ملت ایران تحمیل کرده بود و با وقوعِ انقلاب نیز نه تنها عذر خواهی و جبران نکرد(گرچه قابل جبران نبود و نیست) بلکه به روند ظالمانه ی قبلیِ خود ادامه داد. در نتیجه طبیعی بود که ملت ایران برای حفظ استقلال خود به مبارزه با آمریکا بپردازد و این روند هم چنان ادامه دارد. و این آمریکاست که باید به این سوال پاسخ دهد که چرا بر خلاف ادعاهای حقوق بشری خود در مقابل یک حکومتِ مبتنی بر جمهوری اسلامی که قطعا بیش تر از نظام پادشاهی منطبق بر دموکراسیِ است از نظام پادشاهی حمایت کرده است؟
آیا ایران با اقدامات خود پس از انقلاب خود را در جهان منزوی نکرده و از چشم شرق و غرب نیفتاده است؟ وقتی خود اعراب با اسرائیل سر جنگ ندارند آیا دشمنیِ صریح با این رژیم و هزینه دادن برای این مسئله عاقلانه و به نفع منافع ملی است؟
در پاسخ به سوال اول این سوال مطرح است که ملت های جهان سوم و مسلمانان و خصوصا ملت ایرات چه زمانی نزد غربی ها و شرقی ها اعتبار داشته اند که امروز بی اعتبار شده اند؟! و آنها ما را جز در همان حدی که آنها آقا باشند و ما نوکر، قبول دارند؟ و جز ایرانی که شناسنامه اش را آمریکا صادر کند به رسمیت می شناسند؟ در پاسخ به سوال دوم نیز حداقل دو نکته قابل ذکر است. اول این که کمک به مظلومین و مستضعفین یک واجب کفایی و وظیفه ی دینی است و ربطی به عرب بودن یا نبودن ندارد(به زبان ساده تر ضریب متغیرِ عرب بدن در این معادله صفر است). و دوم آن که بایستی تعریف خود از منافع ملی را مشخص کنیم. آیا منافع ملی را همانند همه ی معادلاتِ دیگر بشرِ امروز بر فرض ترس انسان ها از مرگ بنا می کنیم یا در چارچوبی که شهادت در راه خدا را بزرگ ترین سعادت می داند؟ و بدیهی است که با قبول فرضِ دوم مبارزه با ظالمین جهان از جمله رژیم صهیونیستی یک وظیفه است که حتی اگر به شهادت منجر شود، بزرگ ترین سعادت را به ارمغان آورده است.
با فرضِ قبول وجود تمام این دشمنی ها از جانبِ غرب آیا ممکن است به جای مبارزه با مذاکره و گفت گوی منطقی به حقوقمان برسیم؟
فهمِ ماهیت استکباری جهانِ غرب در پاسخ به این سوال تاثیر به سزایی دارد. استکبار و در راس آن آمریکا به دلیل خود برتربین بودن حاضر به گفت و گوی منطقی نیست و اصولا خودبرتر بینی یکی از مبانی منطقی اش است.
"مسلمانان باید بدانند تا زمانی که تعادل قوا در جهان به نفع آنان برقرار نشود، همیشه منافع بیگانگان بر مافع آنان مقدم می شود.و هر روز شیطان بزرگ و شوروی به بهانه حفظ منافع خود حادثه ای را به وجود می آورند. راستی اگر مسائل خود را به صورت جدی با جهان خواران حل نکنند و لا اقل خود را به مرز قدرت بزرگ جهان نرسانند، آسوده خواهند بود؟ هم اکنون اگر امریکا یک کشور اسلامی را به بهانه حفظ منافع خویش با خاک یکسان کند چه کسی جلوی وارا خواهد گرفت؟ پس راهی جز مبارزه نمانده است و باید چنگ و دندان ابرقدرت ها و خصوصا امریکا را شکست، و الزاما یکی از دوراه را انتخاب نمود: یا شهادت یا پیروزی که در مکتب ما هردوی آنها پیروزی است.(1)"
آیا در تاسیسات هسته ای ایران مکان های غیر قابل دسترس و تحریک کننده برای بازرسان آژانس وجود دارد؟ آیا شفاف سازی در مورد این موارد به مثابه کم شدن از خاک کشور است؟ و آیا چاره ی مواجهه با دنیای کثیف کنونی خودکشی است؟
قطعا برمبنای منطقِ قوانینِ بین المللی چنین مکان هایی وجود خارجی ندارند. ایران همواره به تعهدات خود و بلکه به بیشتر از آن پایبند بوده است.
اما در منطقِِ استکباریِ غرب حتما این تعهدات کافی نیست و همچنان ما ملزم به شفاف سازی هستیم.
در مورد پرسش دوم باید گفت اصلِ شفاف سازی مورد انتقاد نیست اما تسلیم شدن در برابر زیاده خواهیِ مستکبرین محکوم است چرا که کاملا محتمل است به کم شدن از خاک کشور نیز بینجامد. دلیل این موضوع این است که آستانه ی تحریک استکبار پایین است و اگر رو بدهی پایین تر هم می آید تا جایی که امروز داخلِ خانه های مردمِ مظلومِ افغانستان نیز موجب تحریک نیروهای ناتو است و نیاز به شفاف سازی دارد.
و اما در مورد خودکشی در این دنیا. فارغ از تعاریف مختلف خودکشی(که بعضی عملیات استشهادی را هم خودکشی می دانند) دلیلی برای خودکشی وجود ندارد. رمز پیش رفت مقاومت است و مهم ترین شاخصه ی آن توجه به ظرفیت درونیِ کشور. راه برای نرمش قهرمانانه هم باز است و البته تمام بحث این جاست که اگر نرمش هست، قهرمانانه هم باشد که دلیلِ نوشتن یادداشت پیشین انتقاداتی بود که به قهرمانانه نبودن توافقِ هسته ای ژنو وارد است.
1- پیام امام به مناسبت قبول قطعنامه
پی نوشت:
· دوستان از عینی و قابل مشاهده بودن دلایل مطرح شده با چشم سر سطحی بودن بحث و در نتیجه پایین بودنِ سطح فکری نویسنده را نتیجه نگیرند! این یادداشت برای مخاطب عام نوشته شده است.می شد ابتدا به اثبات ِ امکانِ کشف حقیقت پرداخت، بعد خدا را بهوسیله ی برهان صدیقین اثبات کرد و بعد نتیجه گرفت که چون خدا،خداست پس همه ی حق از آنِ اوست. بعد ثابت کرد که حضرت آقا ولی امر مسلمین جهان هستند... می شد از وحشی بودنِ تمدن غرب گفت و این که وجود یک تمدن وحشی اولین بار است که در طول تاریخ اتفاق افتاده و سپس مبانی این تمدن را نقد کرد... و می شد از این صحبت کرد که اصلا چرا راه حق، محفوف در بلایا و دشواری هاست...
· خواهش ملتمسانه ی حقیر از همه ی دوستان این است که حضرت امام را بیشتر بخوانند تا بعضی عبارات و مفاهیم به گوششان نا آشنا نباشد و من هم مجبور نباشم در یادداشت ها از امام مظلوممان هزینه کنم!
· خواهش بعدی از همه ی دوستان این است که در این دمِ آخری و نزدیک به کنکور کمتر موجبات دست به کیبورد شدن حقیر را فراهم کنند و مثلا کمتر بپرسند "چه خبر؟" تا مجبور شوم چندین ساعت اخبار را برایشان بازگو کنم.
· التماس دعا.